چند شعر کوچولو ...
جوجه جوجه طلائی نوکت سرخ و حنائی تخم خود را شکستی چگونه بیرون جستی گفتا جایم تنگ بود دیوارش از سنگ بود نه پنجره نه در داشت نه کس ز من خبر داشت دادم به خود یک تکان مثل رستم قهرمان تخم خودرا شکستم اینجوری بیرون جستم باز برای آسمون از راه رسید یه مهمون یه ابر چا...
نویسنده :
مامان
11:36
روزهای بی بازگشت...
لبخندهایت ... نشستن ها... کنجکاوی ها... گامهای کوچکی که با کمکمان بر می داری.... کودکی ها.... این روزها، این روزهای مادرانه، دلم میخواهد همه چیز کمی آهستهتر رخ بدهد، تا من بتوانم همهاش را در یک نفس حبس کنم. یک نفس عمیــــــــــــــــــــق!
غننننننچه جونم
شازده خانوم از آنجا که تو اخیرا عاشق توپ و توپ بازی و هر چیز قلقلی شدی، تصمیم گرفتم این عکس را بگذارم. از دیروز تا حالا قشنگ فوتبال بازی می کنی. حالا بگذریم که فکرمی کنی همه هندوانه ها و خربزه ها هم توپ تشریف دارند و هی زور میزنی تا بغلشان کنی و قلشون بدهی. مامان فدات بشه، که اینقدر توپ توپی!!!!!!!!! دیشب که برای عیادت آقای آقاخانی، رفته بودیم گل فروشی تا یک سبد گل بخریم ، اولین غنچه رز زندگیت را از آقای عضد هدیه گرفتی.آنقدر خوشحال شدی که نگووووو. از قول ثمین: "وا..... !!!! چرا عکسهای من را لوله کردید؟؟؟؟؟؟؟ حالا اگر من میخاستم دست بزنم، چیکاررررررر می کردید؟؟؟؟" راست میگه بچه ام، نه؟؟!!!!!!! ...
هزار راه نرفته
حاملگی جان میدهد برای نق زدن، غرغر کردن، نالیدن از درد گرفتگی عضلات و آه و واویلا موقع بلند شدن از تخت و اشک تمساح ریختن برای ترکهای روی پوست. حاملگی جان میدهد برای لم دادن روی مبل و آب خواستن و سپردن شستشوی حمام به همسر و سفارش کباب از بیرون و بهانه آوردن برای استاد و رئیس و آژانس گرفتن به جای مترو. حاملگی جان میدهد برای لوس شدن برای همسر و مادر و تقاضای آلبالوپلو از مادرهمسر و «وای، چقدر دلم چاقالهبادوم میخواد» و مورد تعارف گل هندوانه واقع شدن و «اول شما بفرمایید» در همه جا. حاملگی جان میدهد برای خوابیدن و خوابیدن و خوابیدن و باز هم خوابیدن و دست آخر غر زدن که «آ...
فراوانی نام ثمین
راهنما : نام :جنسيت دختر پسر ابتداي نام وسط نام انتهاي نام جستجو در شرح معنی - مساوي مساوي وكوچكتر مساوي وبزرگتر تا :فراواني [فهرست نام های موجود] ثَمين ثَمينا ثَمينه [1]/[1] دختر ثَمين /samin/ (ع...
دردناکترین لحظات!
خدایا ! شکرت . به خاطر همه کرم و بزرگیت، به خاطر لطف بیشماری که هر لحظه شامل حال ما می کنی و ... به خاطر همه خوبیهات .... به خاطر خودت و خیلی چیزای دیگه ... دیروز ساعت دو و ربع عصر بود که بابایی بهم زنگ زد. وقتی جواب دادم صدای گریه وزاری تو ، صدای مامان جون و ... از پشت گوشی میومد. گفت میتونی زود تر بیای، ثمین گریه میکنه. کلی تعجب کردم و ترسیدم.اونوقت روز بابایی اومده بود خونه مامان جون!!!!!!(تازه قبلش با هم تلفنی حرف زده بودیم، خبری نبود) همه مسیر دانشگاه تا خونه پیش خودم فکرای ناجور میکردم. خدای من! نکنه خدای ناکرده یه اتفاق بد برای دختر نازنینم افتاده باشه؟؟! یعنی چی شده که گلم ای...
عکس ثمین بانو
خانوم کوچولوی من! آنقدر دستانم را به هم میفشارم، تا مبادا قاب عکست ترک بردارد. دستانم قاب عکس همیشگی دستانت خواهد بود همچنان که قلبم... دوستت دارم. با خودم فکر کردم بهتره دیوار اتاق کارم رو این شکلی طراحی کنیم تا صبح تا عصر فقط و فقط تو رو ببینم (البته اینجوری دیگه به هیچ کاری نمیرسم!!!!!) ...
لبخندت زیباست
فرشته مامان
ثمین در حال نیایش: "خدایا چی میشد اگه من این همه بودم!!!!!" ...